فلش داستانی و داستان کوتاه موفقیت آمیز کوتاه

نویسنده: Lewis Jackson
تاریخ ایجاد: 6 ممکن است 2021
تاریخ به روزرسانی: 15 ممکن است 2024
Anonim
10 تا از داستان های کوتاه و جالب و پندآموز و سخن بزرگان | SUZAN SARBAZ
ویدیو: 10 تا از داستان های کوتاه و جالب و پندآموز و سخن بزرگان | SUZAN SARBAZ

محتوا

برای اینکه یک داستان کامل باشد ، ما فقط به یک عنصر کوچک در درون روایت نیاز داریم تا برطرف شود. این عنصر می تواند ریز باشد. اغلب ناراضی است. این ممکن است ما را با میلیونها سؤال کنار بگذارد ، اما به یک سوال پاسخ می دهد.

آنچه در یک داستان حل می شود ، همیشه چیزی نیست که در خارج اتفاق می افتد بلکه در داخل نیز رخ می دهد. غالباً به نویسندگان گفته می شود شخصیت اصلی آنها باید از ابتدای داستان تا انتها به نوعی تغییر کند و معمولاً مردم این حرف را می زنند به این معنی که اتفاق عظیمی باید رخ دهد (به مقاله های قبلی درباره مرگ ، بیماری ، زامبی و غیره مراجعه کنید). اما این درست نیست. احساسات می تواند تغییر کند. راهی که فرد چیزی را می بیند تغییر می کند. یک روحیه می تواند تغییر کند. یک شخصیت ممکن است به سادگی تصمیم بگیرد که خود را چای کند.


بسیاری از دانشجویان من هنگامی که به آنها می گویم تمرکز خود را روی نقشه نکشید و فقط برای یک لحظه کوچک هدف قرار بگیرند ، از بین می روند. به همین ترتیب ، بسیاری از دانش آموزان خوشحال می شوند که من 1-2 صفحه از داستان یا فلش داستان را اختصاص می دهم ، زیرا فکر می کنند هرچه آنها برای نوشتن هرچه کمتری داشته باشند ، آسانتر می شوند.

به هر حال، این چنین نیست. نوشتن داستان های فلش (همچنین به داستان های میکرو ، داستان های کوتاه ، داستان های کارت پستال و داستان های ناگهانی نیز گفته می شود) به این معنی نیست که فقط 1-2 صفحه بنویسید. همان "قوانین" همانطور که در داستانهای طولانی تر انجام می شود ، برای یک قطعه موفق از داستان های فلش نیز صدق می کند. این بدان معناست که نویسنده قبل از تلاش برای حل و فصل چیزی درون آن ، زمان بسیار کمتری برای ایجاد یک دنیای باورپذیر دارد. این اغلب خیلی سخت تر است.

یکی از استادان فلش داستانی نویسنده لیدیا دیویس ، نویسنده کتاب زن سیزدهم وداستان های دیگر ، شکستن آن ، و انواع آشفتگی در میان سایر کتابها داستان های او در کنار هم منتشر شده اند مجموعه داستان های لیدیا دیویس.


داستان او در زیر مثالی است از تغییر کمی برای اینکه روایت "کامل" شود.

ترس

تقریباً هر روز صبح ، یک زن خاص در جامعه ما با چهره سفید و روپوشش به طرز وحشیانه از خانه بیرون می رود. او فریاد می زند ، "اضطراری ، اضطراری" ، و یكی از ما به طرف او فرار می کنیم و او را نگه می داریم تا ترسهایش برطرف شود. ما می دانیم که او در حال ساخت آن است. هیچ چیز برای او واقعاً اتفاق نیفتاده است.اما ما می فهمیم ، زیرا به سختی یکی از ما وجود دارد که در بعضی مواقع به آنجا نرسیده است که فقط کاری را که انجام داده است انجام دهد و هر بار که تمام توان خود را به دست آورد ، و حتی قدرت دوستان و خانواده های ما را نیز به دست آورد. ما را ساکت کن

دیویس لحظه ای ارزشمند را برای داستان انتخاب کرده است: زنی که از خانه بیرون می آید هر روز فریاد می زند "اضطراری ، اضطراری". او حقیقت این لحظه و نسبیت را تصدیق کرده است: مطمئناً لحظه های بسیاری وجود دارد که هر یک از ما احساس می کنیم که او نمی تواند تحمل زندگی ما را تحمل کند. او این موضوع را به ما نشان می دهد و چیزی را که از قبل می شناسیم به ما نشان می دهد ، اما به روشی جدید. این ایده که همسایگان به این زن کمک می کنند اما اینکه نسبت به او احساس همدلی می کنند ، او نماینده همه است می خواهد و نیاز دارد ، رضایت را احساساتی می کند. غم و اندوه اعتراف می کند که زندگی بیش از حد است ، اما این که اکثر ما واقعاً نمی توانیم چنین چیزی را بگوییم. غم و اندوه این است که کسی هر روز چنین می گوید ، اما برای آن بهتر نیست. این است که همه ما اینگونه احساس می کنیم ، اما در خانه های خود ساکت باشیم و به هیچ کس نگوییم.